عنوان مقاله

+

مقاله و جامعه یونان باستان

فهرست/چکیده

+

فهرست مطالب

مقدمه    ۴
فرهنگ عمومی دوره کهن یونان    ۶
نظری اجمالی و کلی    ۶
فردگرایی و دولت    ۷
کتابت    ۸
ادبیات    ۹
بازی و ورزش    ۹
هنرها    ۱۱
ظرفها    ۱۱
مجسمه سازی    ۱۳
معماری    ۱۵
موسیقی و رقص    ۱۷
رقص    ۱۸
آغاز نمایش    ۱۹
مروری  مختصر بر تمدن یونان باستان    ۲۱
تقریظ    ۲۲
خلاصه مطلب    ۲۳
پیشنه موضوع    ۲۴
اهداف موضوع     ۳۲
اهمیت موضوع    ۳۳
نتیجه    ۳۴
مناقشه     ۳۶
پیشنهادات    ۳۷
فهرست منابع ومآخذ    ۳۹

/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

چکیده

هنر غرب مدیون هنر یونان است. هیچ فرهنگ و هنری در غرب نتوانسته به اندازه ی هنر یونان در مغرب زمین تاثیر گذار باشد. جهان نگری یونانی بر مدار و محور انسان پایه گذاری می شود. در جهان نگری ((انسان محورانه)) آنچه اهمیت دارد انسان است و انسان به گفته ((پروتاگوراس)) مقیاس همه چیز است. در هنر یونانیان آنچه آدمی را از همه چیز متمایز میکند عقل است وعقل آدمی که استدلال کردن را آموخته باشد، برترین پدیده یا کارکردی است که طبیعت آفریده است.  رسیدن به ((روح زیبا)) در گرو ((شناخت خود)) است. در نظر یونانیان نظام طبیعت و عقل زیبا ساده است و زیبایی اشیاء با شناخت ما از آن چیز یکی است. دین در یونان نیز بر اساس و محور انسانی می چرخد. بارزترین ویژگی نگرشی دینی یونان باستان که در آثار هنری آن نیز منعکس است جهان بینی انسان گرایانه (اوامانیستی) است.

عقاید، هنر ها و نظریه های حکومتی، یونانی به شکل گیری بسیاری از جوامع امروزی کمک بسزایی نموده است. و به اساس اثبات دانش و خرد آدمی این یک حقیقت است، که کره ارض را  انسانها  از شکل طبیعی اش به شکل فرهنگی مبدل نموده است. و یونانیان در جهان غرب حقیقتاً در عرصه فرهنگ نقش ارزنده را بازی نموده اند.

از آنجمله فرهنگ یونان عمدتاً از طریق روم به دنیای مدرن رسید، رومیان قدرتمند از غلبه بر ایونی ها ، به توسعه امپراطوری خود ادامه دادند، و بعد ها روم وجوه فرهنگ یونانی را به تمدن های بعدی انتقال داد، و روم در قرن پنجم میلادی  سقوط کرد، تاثیر ونفوذ فرهنگ رومی بر مردمان اروپایی به تدریج کاهش یافت، سپس قرنها بعد در دوره رنسانس در سده های پانزدهم و شانزدهم میلادی اروپاییان هنرها و عقاید یونانی را از نو کشف کردند، نقاشان، مجسمه سازان، معماران، شاعران و اندیشمندان اروپایی عمیقاً تحت تاثیر سبک های کلاسیک یونانی و رومی قرار گرفتند، و در سه سده پس از دوره رنسانس، اروپاییان بسیاری از بخش های جهانرا تحت مستعمره خویش ساختند، در این فرایند، آنها عقاید، هنرها و ادبیات کلاسیک را در سرتاسر دنیای غرب  پراگنده کردند، و به ملت های جدید عرضه داشتند و این ملت ها به نوبه خود آنها را جذب کردند وادامه دادند.  بدین ترتیب میراث فرهنگی یونان به دنیای جدیدغرب رسید.

قابل یاد کرد است، که در لابلای تحقیق این رساله علمی- تحقیقی دریافت نمودم که بخصوص حکومت دموکراتیک یکی ازمهمترین مفاهیمی است، که از یونان باستان برجا مانده، البته تفاوتهای مهمی وجود داشت، از آن جا که جمعیت آتن کم بود، همه شهروندان می توانستند، گرد هم آیند تا در مورد امور مهم ، تصمیم اتخاذ نمایند، و مستقیماً رای دهند.

درست است، همانطوریکه معماری یونانی مبنای برای بسیاری از ساختمانهای مدرن است، و زبان یونانی سنگ بنای اصلی بسیاری از زبانهای امروزی است، چندین زبان اروپایی، از جمله فرانسوی و انگلیسی هزاران ریشه واژه مشترک یونانی را بکار میبرند، از جمله، واژه های مربوط به حکومت مانند، دموکراسی ، پولتیک( سیاست ) مونارشی ( پادشاه) چون واژه های یونانی مشترک که دنیای سر گرمی را توصیف میکنند عبارتند از: ( دراما ( نمایش ) کمدی تراژدی ،( ارکسترا و هارمونی)  و یونانییان واژه های را برای شاخه های معرفت بکار میبرند، از جمله فیلاسوفی ( فلسفه ) بیولوژی ( زیست شناسی ) جیومتری ( هندسه ) زولوژی  ( جانورشناسی) واستوری ( تاریخ) بدین ترتیب، بخشی از روح تمدن  یونانییان باستان، فرهنگ مردمیکه زمان درازی از مرگشان میگذرد، باقی مانده است، و شاید همیشه باقی بماند. ویا تغییر بخورد ، این روح نه تنها ارزش و آزادی انسان محسوب میگردد،  بلکه طلب زیبایی و حقیقت است.

واژه های کلیدی: هنر، یونان باستان، زیبایی

 

مقدمه

هنر غرب مدیون هنر یونان است. هیچ فرهنگ و هنری در غرب نتوانسته به اندازه ی هنر یونان در مغرب زمین تاثیر گذار باشد. جهان نگری یونانی بر مدار و محور انسان پایه گذاری می شود. در جهان نگری ((انسان محورانه)) آنچه اهمیت دارد انسان است و انسان به گفته ((پروتاگوراس)) مقیاس همه چیز است. در هنر یونانیان آنچه آدمی را از همه چیز متمایز میکند عقل است وعقل آدمی که استدلال کردن را آموخته باشد، برترین پدیده یا کارکردی است که طبیعت آفریده است.  رسیدن به ((روح زیبا)) در گرو ((شناخت خود)) است. در نظر یونانیان نظام طبیعت و عقل زیبا ساده است و زیبایی اشیاء با شناخت ما از آن چیز یکی است. دین در یونان نیز بر اساس و محور انسانی می چرخد. بارزترین ویژگی نگرشی دینی یونان باستان که در آثار هنری آن نیز منعکس است جهان بینی انسان گرایانه (اوامانیستی) است. دین در فرهنگ یونانی مفهومی متفاوت با سایر تمدن ها دارد. دین یونانی دینی شاعرانه-افسانه ای و مخلوق بشر است و خدایان نیز چیزی نیستند جز انسان های آرمانی با عمری طولانی و این درست است در مقابل جهان خدایان در مصر باستان است. هنر در یونان نیز بر اساس همین نگرشی رشد و نمو پیدا میکند. اسلوب هنری یونانیان مبتنی بر طبیعت پردازی است و هر چند که در ابتدا تحت تاثیر هنر مصر و بین النهرین قرار دارد ولی به خاطر تلقی انسان محورانه ی یونانیان که عاملی در رشد قوه ی استدلال و تلاش در تغییر محیط اطراف و انطباق آن با معیارهای انسانی است، هنر یونان نیز کم کم را پیشرفت و تحول را طی نموده و مرحله به مرحله از خامی و کودکی تا پختگی و کهولت را می پیماید. عناصر ثابت در فرهنگ و هنر یونانی عبارتند از: انسان، طبیعت و عقل.

سوای نیازهای فردی انسان در زندگی که به حیات این جهانی¬ او بیشتر وابسته¬اند و سوای تمایلات درونی و ذاتی وی به کاوش در کائنات و جستجو در عالم معنی، انسان نیازمند فضایی است که در آن خود را با دیگران ببیند و اجتماعی بودن خویش را بیازماید، به نمایش بگذارد و از آن بهره برد. بر این اساس است که انسان¬های یکجانشین و سازمان¬یافته در طول تاریخ همواره به فضایی همگانی نیاز داشته¬اند تا در آن خواسته¬های اجتماعی خود را عنوان کنند و اندیشه¬ها، هنرها و فرهنگ خود را در جمع بیازمایند و به داد و ستد فرآورده¬های خود و دیگران بپردازند. از این¬رو می¬توان گفت سنت گردهم¬آیی در مجتمع¬های زیستی، به تاریخ و شکل¬گیری نخستین مجتمع¬های زیستی انسانی باز می¬گردد و از گذشته¬های دور تا به امروز، در شهرها همواره فضاهایی برای اجتماع مردم و گفتگو در زمینه مسائل شهر وجود داشته است. اما نخستین فضاهای ساخته¬شده و تدوین¬یافته¬ای که انسان¬ها برای برگزاری رفتارها و رابطه¬های جمعی خویش بنا کرده¬اند، آگوراها و فوروم¬ها هستند.

آگورا در یونان فضایی محدود و مشخص برای وقوع فعالیت¬های اجتماعی شهر و برگزاری آزادانه رابطه¬های اجتماعی و فرهنگی میان شهروندان بوده است، بطوری که برخورد اجتماعی مردم با هم و مداخله آنان در امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی قضایی و نیز برخوردهای فکری آنان در این فضا صورت می¬گرفت. رومیان نیز فوروم¬ها را در هماهنگی با نظام اداری شهرهای خود و جهت پاسخ¬گویی به نیازهای خاص زندگی جمعی¬شان ساخته بودند. فوروم به لحاظ کالبدی به آگورای یونانی شباهت داشت و به عنوان محلی برای برگزاری امور اداری شهروندان، انجام امور تجاری و امور سیاسی و گاه بخشی از امور مذهبی، زمینه برخورد اجتماعی مردم با هم را فراهم می¬آورد.

امروزه نیز، قرن¬ها پس از یونان و روم باستان، اندیشه¬های مردم¬سالارانه¬ای که از گذشته¬های بسیار دور در غرب زاده شده و پرورش یافته بودند، در قالب فضاهای عمومی دیگری همچون پلازا یا میدان شهری و ساختمان¬های عمومی همچون تالار شهر نمود یافته¬اند و در حال حاضر این فضاها و بناهای عمومی جزء جدایی¬ناپذیر شهرهای امروزی محسوب می¬شوند.

از دیدگاه کریستین نوربرگ شولتز، معمار اندیشمند نروژی، بناها و فضاهای عمومی، به عنوان یک دیدارکده عمومی، به تجلی ارزش¬های مشترک شهروندان می¬پردازند و مکانی برای وقوع فعالیت¬های مورد رضایت عموم فراهم می¬کنند. او معتقد است بنای عمومی مجموعه¬ای از باورها و ارزش¬ها را در خود می¬گنجاند و توافق میان شهروندان را که بیانگر ارزش¬ها و منافع مشترک بوده و بنیادهای عضویت اجتماعی و جامعه را می¬افکند، بایستی توسط بناها و فضاهای عمومی تثبیت کرد و پدیدار نمود.

فرهنگ عمومی دوره کهن یونان

 نظری اجمالی و کلی:

اگر به این تمدن عظیمی بنگریم، در خواهیم یافت که یونانیان برای چه در ماراتون در برابر ایرانیان جنگیدند. نظری اجمالی نشان میدهد که ناحیه اژه، مانند کندوی زنبور، ، مالامال است از یونانیان جنگجوی و چابک و نوآوری که با سرسختی در هر بندری مستقر میشوند و اقتصاد خود را از مرحله کشتکاری تا مراحل صنعت و تجارت کامل می بخشند و ادبیات و فلسفه و هنری عالی به وجود میآورند. شگفت آور است که این فرهنگ جدید چگونه چنین سریع و پردامنه پراکنده شد و به دوران بلوغ خود رسید. قرن ششم ق‌م زمینه دستاوردهای قرن پنجم را فراهم آورد.

دوره آغازین این تمدن، در برخی از زمینه‌ها، ( مانند شعر رزمی و بزمی، آزادی عمومی، فعالیت فکری زنان، و تا اندازه ای حکومت )، از دوره پختگی آن دوره دموکراسی پریکلس برتر است . حتی بنیاد دموکراسی را هم باید در این دوره بیابیم. زیرا در پایان قرن ششم، دیکتاتورها چنان یونانیان را به نظم آوردند که برای آزادی آمادگی یافتند.

اصل حکومت مردم بر مردم که در یونان پدید آمد، در جهان امری بی سابقه بود. هنوز هیچ اجتماع بزرگی جرئت آن نداشت که بدون وجود پادشاه، حیات سیاسی را امکانپذیر بداند. این احساس غرورانگیز استقلال فردی و جمعی، انگیزه تمام فعالیت ها در یونان شد; یونانیان، به برکت آزادی، در هنر و ادب و علم و فلسفه به پیشرفت های باور نکردنی نایل آمدند.

البته در آن زمان، مانند امروز، بخش اعظم جامعه به خرافات و کرامات و افسانه‌ها دل خوش کرده بود و از این راه خاطر خود را تسلا میداد. با این حال، زندگی یونانیان بر نظام دنیوی خردمندانه ای استوار بود، و سیاست و قانون و ادب و علم از تحمیلات روحانیان بر کنار ماند.

فلسفه کم کم علم وجود انسان و تن و جان را با مقولات طبیعی تبیین کرد; علم، که تقریبا هیچ سابقه ای نداشت، برای نخستین بار پایه گذاری شد;  اصول هندسه اقلیدس تنظیم گردید; و اقلیتی از رهایشگران جامعه، روشنی و نظم و صداقت فکری را آرمان خود شمردند. این دستاوردها، و امیدی که در پرتو آنها به جان تابید، بر اثر مساعی قهرمانی مادی و معنوی، از دست مرگبار استبداد بیگانه و ظلمت خرافات، مصون ماندند و تمدن اروپایی را از امتیاز خطیر آزادی برخوردار کردند.

 فردگرایی و دولت:

اوج فرهنگ اروپایی در دو دوره همتا، یعنی یونان باستان و رنسانس ایتالیا، بر سازمان سیاسی استوار بود که از محدوده شهرها فراتر نمیرفت. در یونان، وضع جغرافیایی به این امر کمک میکرد. زیرا کوه‌ها و رودهای فراوان بین شهرها جدایی انداخته بود، و شهرها، به سبب کمی راه‌ها و پل ها، به دشواری با یکدیگر ارتباط می یافتند. البته راه‌های دریایی متعددی وجود داشت. ولی دریا فقط شهرها را با طرف های تجاری پیوند میداد، نه همسایگان جغرافیایی. باید دانست که عوامل جغرافیایی به تنهایی نمی توانند جدایی   شهرهای یونان را تبیین کنند.

منافع اقتصادی و سیاسی مختلف، شهرها را از یکدیگر دور میکرد، آنها را برای به دست آوردن بازارها و سود به جنگ می کشانید، و اتحادیه‌های متخاصمی برای تسلط بر راه‌های دریایی به وجود می آورد. خصوصیات ویژه آبا اجدادی، جداییها را دامن میزد; یونانیان همگی خود را از یک نژاد می دانستند، ولی اختلافات قبیله ای میان اقوام شدیدا حس میشد; اختلافات مذهبی هم، با تشدید اختلافات سیاسی، شدت گرفت.

ویژگی های مسلکی در مناطق و قبایل مختلف جشنواره‌ها، تقویم ها، سنت های متمایز، قوانین، محاکم ویژه، و حتی مرزهای مشخص را باعث شد، زیرا سنگ چین های مرزی نه تنها حدود اجتماعات، بلکه حیطه خدایان را هم محدود میکرد. این اختلافات، و مجموع بسیاری دیگر از عوامل، کشور شهرهای یونان را به وجود آورد.

======