نوع فایل

تعداد صفحات

ورد – Word

۴۵ صفحه

پیش نمایش قسمتی از این مقاله

 گشتالت و مفاهیم اساسی گشتالت درمانیتاریخچه
روان‌شناسی گشتالت، در دهه دوم قرن بیستم به منزله اعتراضی نسبت به عنصرگرایی روان‌شناسی “وونت” در آلمان آغاز شد. کار ویلیام جیمز(William James)، یعنی مخالفت با عنصرنگری روان‌شناسی نیز صورت ابتدایی روان‌شناسی گشتالتی است.گشتالت(Gestalt)، عبارت است از کلیتی پویا که از دو یا چند بخش تشکیل شده است. گشتالت­درمانی(Gestalt Therapy)، با کل فرد سر و کار دارد که چیزی بیش از جمع رفتارهایش است. گشتالت­درمانی، روشی پدیدارشناختی است که تجربه انسان را منبع داده­ها می­داند و بر تجربه درمانگر و مراجع از واقعیت تاکید دارد. گشتالت­درمانی، یک رویکرد وجودی است که بر مسئولیت‌پذیری افراد در قبال خودشان و نقش آنان در تجربه­های کنونی خودشان تاکید دارد. در گشتالت­درمانی، معضلات مربوط به گذشته و آینده در قالب زمان حال بررسی می­شوند. هدف کلی گشتالت­درمانی، خودآگاهی از دیگران و محیط است که موجب کمال و یکپارچگی انسان می­شود.
شواهد تحقیق نشان می­دهند که گشتالت­درمانی توسط یک درمانگر بالیاقت و موثر، می­تواند تغییرات مفید و مهمی را ایجاد نماید و در مقابل، درمانگران ناآگاه اثرات مخرب و غم­انگیزی را به وجود می‌آورند.
در نهضت گشتالت و در میان کسانی که سخت تحت تاثیر مفاهیم گشتالت قرار گرفته‌اند به گروه‌هایی بر می‌خوریم.
کهلر، کافکا و ورتایمر که بنیانگذار رسمی مکتب گشتالت شناخته می‌شوند. و لوین(Lewin) از جمله اندیشمندانی بوده‌است که با طرح “نظریه میدانی” به توسعه مکتب گشتالت کمک زیادی نموده است.
در سال ۱۹۲۱، ورتایمر، کافکا، و کهلر با همکاری گلدشتاین(Goldstein) و گروهل(Gruhle ) مجله پژهش روان‌شناختی را پایه‌گذاری کردند، که ارگان رسمی  مکتب فکری گشتالت شدند.
درک روان‌شناسی گشتالت عبارت است از درک مفاهیم مرکزی آن، که در میان مفاهیم اصلی، گشتالت و میدان(field) را می‌توان نام برد. کلمه آلمانی گشتالت در انگلیسی به قالب، هیئت و ساختار، شکل یا الگو ترجمه شده است. مکتب گشتالت اولین حرکت روان‌شناختی آلمان، بر مبنای روش آزمایش بود. استدلال اصلی آن‌ها این بود که حقایق روان‌شناختی «از ذرات ایستای نامربوط تشکیل نمی‌شود» و لذا مطالعه آن‌ها نیازمند شیوه کل‌گراست. آن‌ها عقیده داشتند که ادراک، ترکیب نامتشکلی از عناصر نیست که بطور متوالی بصورت مفاهیمی معنی‌دار در ذهن با هم پیوستگی داشته باشند، بلکه ادراک را کلیتی منسجم و متشکل از یک هیئت(configuration) یا یک گشتالت می‌دانستند.[۱]
آ‌ن‌ها اعتقاد داشتند که یادگیری بصورت ناگهانی و از طریق کسب بینش صورت می‌گیرد. “کهلر” اعتقاد داشت که در حل مساله، میمون‌ها به آزمایش و خطا نپرداختند بلکه به کسب «بینش» رسیدند. نظریه گشتالت یکی از معدود نظریه‌هایی است که در زمان طرح دیدگاه‌های تجربه‌گرایی، با رویکرد خردگرایانه مطرح گردید.
گشتالت گرایان، کار خود را با مفاهیم نسبتا انتزاعی در خصوص طبیعت ادراک و تفکر و ساخت تجربه روانی آغاز کردند. آن‌ گاه به تفسیر مشاهدات روزمره در چارچوپ این مفاهیم نو پرداخته و نمود نیروهای سازمان دهنده مفروض در نظریه‌شان را به وضوح در آزمایش‌های خود به اثبات رساندند. ادراک و نیز فرایندهای مساله‌گشایی بیش از هر چیز دیگر مورد توجه روان‌شناسان گشتالت بود، و یادگیری یک امر ثانوی و فرعی و کم اهمیت تلقی می‌شد.
این مکتب، نقش زمینه(background) و سازمان‌یابی(organization) را در فرایندهای ادراک پدیداری، چنان بصورت قانع کننده‌ای نمایان ساخت که فقط مخالفان سرسخت ممکن است دستاوردهای آن را بی اعتبار اعلام کنند.[۲]
نهضت گشتالت، اثری ماندگار بر روان‌شناسی بر جای گذاشت و در زمینه‌های  ادراک، یادگیری، تفکر، شخصیت، روان‌شناسی اجتماعی و انگیزش تاثیر کرد. آن‌ها تاکید بر تجربه هشیار از نوع پدیدارشناسی می‌کردند.
رویکرد پدیدارشناسی در روان‌شناسی اروپا گسترده‌تر از ایالات متحده است، اما تأثیر آن را بر روان‌شناسی آمریکا می‌توان مشاهده کرد.[۳]
 ماهیت انسان از دیدگاه روانشناسی گشتالت 
از نظر صاحبنظران گشتالتی انسان از نظر عملی ماهیتی تعاملی و از نظر اخلاق ، طبیعتی خنثی دارد. در این دیدگاه انسان به منزله یک ارگانیزم و یک کل است که نیاز شدیدی به محیط و تعامل با آن دارد. انسان کلا یک موجود احساس کننده ، تفکر کننده و عامل است که از لحاظ اخلاق نه خوب است و نه بد. روانشناسان گشتالتی به ذاتی بودن نیاز انسان به سازمان و وحدت تجربه ادراکی معتقدند. انسان تمایل دارد تا در جهت چیزهای کل و یا هیات‌های خوب حرکت کند تا از تنشهای خود بکاهد و کلیت خود را به ظهور برساند.

تمایل اساسی انسان تلاش برای کسب تعادل به عنوان یک ارگانیزم است. ارگانیزم انسان یک واکنش کننده یا دریافت کننده منفعل و فعل پذیر نیست. یک ادراک کننده و سازمان دهنده فعال است که بر طبق نیاز و علاقه خودش اجزای جهان مطلق را انتخاب می‌کند و دنیای خودش را از دنیای عینی بوجود می‌آورد. چون ارگانیزم موجودی خود کفا نیست پیوسته با محیط خود در تعامل است تا به نیازها و علائق خود جامه عمل بپوشاند.

مکتب گشالت

ایتلسون (۱۹۷۴) دو مکتب رفتارگرایی و گشتالت را تز و آنتی تز همدیگر می نامد، یکی از مهمترین اختلاف های این دو مکتب این است که طرفداران مکتب گشتالت معتقدند پدیده ها و رویدادهای مرکب و همچنین رفتار را نمی توان به اجزای ساده (به عنوان مثال تداعی های   ) تجزیه کرد، زیرا ترکیب و هیئت هر پدیده‌مرکب (یعنی گشتالت آن) متفاوت از مجموع اجزای آن است. پس رفتار و فرایندهای پایه روانی از قبیل ادراک، شناخت، احساس و تفکر را نیز نمی توان به اجزای تشکیل دهنده آنها مانند «پیوندها» تجزیه کرد.پژوهشگران مکتب گشتالت بیش از دیگر مکاتب به شرایط محیط (به معنی جامع آن) توجه دارند، کوفکا (۱۹۳۵)، از بنیانگذاران این مکتب، محیط را به دو نوع «جغرافیایی» و «رفتاری» تفکیک میکند. «محیط جغرافیایی» به معنی «محیطی که به طور عینی وجود دار» و «محیط رفتاری» بدان گونه که «به وسیله فرد تجربه می شود» به کار می رود.

یک نفر ممکن است از یک محیط جغرافیایی در دو مقطع زمانی، دو نوع ادراک و تجربه مختلف بیابد. به طور مثال، یک بار برای گردش و تفریح و بار دیگر برای معالجه یکی از نزدیکان خود از شهرستان به تهران می آییم. اگر برای سیر و سیاحت به تهران آمده باشیم، ممکن است مشکلات رفت و آمد و سر و صدای شهر را ناراحت کنده نیابیم و کوشش کنیم دوران اقامتمان در تهران طولانی تر شود. اگر برای معالجه به تهران آمده باشیم، احتمالاً مشکلات رفت و آمد را به زحمت تحمل می کنیم.

«محیط جغرافیایی» بخشی از «محیط رفتاری» است، زیرا ویژگی های محیط جغرافیایی نیز شناختی را که از محرک ها و رویدادها حاصل می شود متاثر می سازد. دخالت محیط جغرافیایی در محیط رفتاری از یکسو و اکتسابات و تجارب مشترک افراد حین اجتماعی شدن از سوی دیگر موجب می شود در محیط رفتاری افراد و گروه ها جنبه های مشترک به وجود آید.

کورت کافکا (۱۹۴۱ـ۱۸۸۶)

کورت کافکا که در برلین به دنیا آمد احتمالاً مبتکرترین فرد از پایه‌گذاران روانشناسی گشتالت است. او تحصیلات خود را در دانشگاه برلین گذراند و به علوم و فلسفه علاقه‌مند گردید.
روانشناسی را با کارل استامپ خواند و درجه دکتری خود را در ۱۹۰۹ دریافت کرد. در ۱۹۱۰ رابطه‌ای پر بار و طولانی را با ورتایمر و کهلر در دانشگاه فرانکفورت آغاز نمود. سال بعد در دانشگاه جیسن، در ۶۰ کیلومتری فرانکفورت شغلی را پذیرفت و تا سال ۱۹۲۴ در آنجا باقی ماند. درخلال جنگ جهانی اول در درمانگاه روانپزشکی با بیماران دارای آسیب مغزی و زبان‌ پریش کار کرد.
بعد از جنگ، که روانشناسان ایالات متحد از شکل‌‌گیری مکتب جدیدی در آلمان آگاه شدند، کافکا مقاله‌ای برای مجله آمریکایی بولتن روانشناختی نوشت. این مقاله با عنوان «ادراک: مقدمه‌ای بر نظریه گشتالت» (کافکا، ۱۹۲۲) مفاهیم اصلی روانشناسی گشتالت و نتایج و معانی ضمنی تحقیقات قابل ملاحظه‌ای را ارائه داد. اگرچه این مقاله برای بسیاری از روانشناسان آمریکایی اولین تبیین نهضت گشتالتی بود، ممکن است به نهضت زیان رسانیده باشد. عنوان مقاله «ادراک»، سوء‌تفاهمی را به وجود آورد که سال‌‌ها دوام یافت؛ مخصوصاً این اندیشه که روانشناسی گشتالت انحصاراً با ادارک سر و کار دارد و بنابراین با سایر زمینه‌های روانشناسی بی‌ارتباط است.
درحقیقت، روانشناسی گشتالت به‌طور گسترده با مسائل تفکر و یادگیری و درنهایت با تمام جنبه‌های تجربه هشیار سر و کار داشت.
مهمترین دلیل برای اینکه روانشناسان گشتالتی اولیه انتشارات منظم خود را بر ادراک متمرکز کردند روح زمان بود: روانشناسی وونتی، که گشتالتی‌‌ها در مقابل آن قیام کردند، بیشترین پشتیبانی خود را از پژوهش درباره احساس و ادراک به دست آورده بود. بنابراین، روانشناسان گشتالتی ادراک را به عنوان عرصه خود انتخاب کرده بودند تا از سنگر خود وونت به او حمله کنند. (میکائیل ورتایمر، ۱۹۷۹، ص. ۱۳۴).
در ۱۹۲۱ کافکا کتابی در زمینه روانشناسی رشد کودک به نام رشد ذهن منتشر کرد که هم در آلمان و هم در ایالات متحد با توفیق روبه‌رو گشت. او به عنوان استاد مدعو دانشگاه کرنل و دانشگاه ویسکانسین به آمریکا رفت و در ۱۹۲۷ در کالج اسمیت در نورتمپتن ماساچوست جایی که تا زمان فوتش در ۱۹۴۱ در آنجا ماند به مقام استادی منصوب شد.
در ۱۹۳۵ کتاب اصول روانشناسی گشتالت را منتشر کرد که مطالعه آن مشکل بود و آنگونه که منظور او بود به‌طور واضح روانشناسی گشتالت را توضیح نداد.

ولفگانگ کهلر (۱۹۶۷ـ۱۸۸۷) 
ولفگانگ کهلر سخنگوی نهضت گشتالت بود. کتاب‌های او با مراقبت و دقت نوشته شده، در چندین جنبه از روانشناسی گشتالت کارهایی استاندارد است. تربیت کهلر در فیزیک زیر نظر ماکس پلانک او را ترغیب کرد که روانشناسی باید خود را با فیزیک متحد کند و گشتالت‌‌ها (شکل‌‌ها یا الگوها) در روانشناسی مثل فیزیک به وقوع می‌پیوندند.
کهلر در استونی به دنیا آمد، پنج ساله بود که خانواده او به بخش شمالی آلمان نقل‌مکان کرد. تحصیلات دانشگاهی‌اش را در توبینگن، بن و برلین گذراند و در ۱۹۰۹ مدرک خود را از کارل استامپ در دانشگاه برلین دریافت کرد. او به دانشگاه فرانکفورت رفت ودرست قبل از ورتایمر و دستگاه حرکت نمای او به آنجا رسید. در ۱۹۱۳، بنا به دعوت آکادمی علوم پروس، کهلر به سفری دریایی به تنریف در جزایر قناری در ساحل شمال‌غربی آفریقا رفت تا به مطالعه شمپانزه‌‌ها بپردازد.
شش ماه پس از رسیدن به آنجا، جنگ جهانی اول شروع شد و گزارش کرد که نتوانست آنجا را ترک کند اگرچه سایر شهروندان آلمانی درخلال سال‌های جنگ ترتیبی دادند که به وطن بازگردند. براساس داده‌های تازه تاریخی که توسط یک روانشناس تفسیر شده است چنین آمده که او جاسوس آلمان‌‌ها بوده و فعالیت پژوهشی او سرپوشی برای فعالیت‌های خرابکارانه‌اش بوده است (لی، ۱۹۹۰). به او اتهام زده شده که بر فراز طبقه آخر منزلش یک فرستنده قوی رادیویی نصب کرده بود تا اطلاعات مربوط به حرکت کشتی‌های متحدین را گزارش کند.
شواهد حمایت‌کننده از این ادعا نامطمئن است و بین روانشناسان گشتالتی و تاریخ‌نویسان بر سر این مطلب اختلاف نظر وجود دارد.
چه به صورت یک جاسوس و چه دانشمند یکه و تنها رها شده به دلیل جنگ، کهلر هفت سال بعد را به مطالعه رفتار شمپانزه‌‌ها پرداخت. او کتاب فعلاً کلاسیک ذهنیت میمون‌ها (۱۹۱۷) را نوشت که در ۱۹۲۴ به چاپ دوم رسید و به زبان‌های انگلیسی و فرانسه ترجمه شد.
در ۱۹۲۰ کهلر به آلمان بازگشت و دو سال بعد در دانشگاه برلین به عنوان استاد روانشناسی جانشین استامپ شد و تا سال ۱۹۳۵ در آنجا ماند. دلیل آشکار برای این مقام مورد غبطه، انتشار کتاب گشتالت‌های فیزیکی ایستا و پویا (۱۹۲۰) بود که به جهت سطح بالای دانشوری‌اش تحسین زیادی را برانگیخت.
نیمه دهه سال‌‌های ۱۹۲۰ سال‌های سختی برای زندگی شخصی کهلر بود. او از زنش جدا شد، با یک دانشجوی جوان سوئدی ازدواج کرد و پس از آن هیچ تماسی با چهار فرزندی که از ازدواج اولش داشت نگرفت. در دست‌های او لرزشی آشکار شد که در هنگام عصبانیت بیشتر قابل دیدن بود. برای اینکه خلق او را اندازه بگیرند، دستیاران آزمایشگاه او هر روز صبح دست‌های او را نگاه می‌کردند تا ببینند چقدر لرزان است.
در سال تحصیلی ۱۹۲۶ـ۱۹۲۵، کهلر در دانشگاه‌های هاروارد و کلارک به سخنرانی پرداخت و علاوه بر انجام وظایف علمی، به دانشجویان دوره تحصیلات تکمیلی نحوه تانگو رقصیدن را یاد می‌داد. در ۱۹۲۹ کتاب روانشناسی گشتالت را منتشر کرد که جامع‌ترین مباحث نهضت گشتالت را دربر داشت.
در ۱۹۳۵، به دلیل برخوردهایش با حکومت نازی، آلمان را ترک کرد. بعد از اینکه بر ضد دولت سخنرانی کرد گروهی از نازی‌‌ها به کلاس او یورش بردند. او نامه‌ای متهورانه بر ضد نازی به یکی از روزنامه‌های برلین نوشت زیرا از انفصال خدمت استادان یهودی از دانشگاه‌های آلمان به خشم آمده بود. در عصر روزی که نامه‌اش چاپ شد، او و چند تن از دوستانش در منزل منتظر بودند تا گشتاپو برای دستگیری‌شان بیاید اما ضربه ترس‌آور هرگز به در زده نشد.
کهلر پس از مهاجرت به ایالات متحد در کالج سوارتمور در پنسیلوانیا به تدریس پرداخت، چندین کتاب منتشر کرد و ویرایش مجله گشتالتی پژوهش روانشناختی را به عهده گرفت. در ۱۹۵۶ از انجمن روانشناسی آمریکا جایزه خدمات برجسته علمی را دریافت کرد و مدت کوتاهی پس از آن به عنوان رئیس انجمن انتخاب گردید.

کرت لِوین :

کرت لِوین در سپتامبر ۱۸۹۰ در آلمان به دنیا آمد و در ۱۱ فوریه ۱۹۴۷ در سن ۵۷ سالگی بر اثر حمله قلبی در گذشت. او در خانواده‌ای یهودی زاده شد. در سال ۱۹۰۹ در دانشکده پزشکی دانشگاه فرایبرگ ثبت نام کرد امّا سپس رشته تحصیلی خود را عوض کرد و برای آموختن زیست ‌شناسی به دانشگاه مونیخ رفت. او سرانجام مدرک دکتری خود را از دانشگاه برلین اخذ کرد.

======